لغت نامه دهخدا
با خردومند بیوفا بود این بخت
خویشتن خویش رابکوش تو یک لخت
بخور و بده که پر پشیمان نبود
هرکه بخورد و بداد از آنک بیلفخت .رودکی ( از فرهنگ اسدی ).اگر قارون شوی زالفختن مال
شوی در زیر پای خاک پامال.ابوشکور ( از انجمن آرا ).آنکه مرادش درم الفختن است
پیشه او سوختن و سختن است .امیرخسرو ( از جهانگیری ).بجز وی کیست کاندر پادشاهی
بعدل و داد نام نیک الفخت.شمس فخری.