اعماء

لغت نامه دهخدا

اعماء. [ اِ ] ( ع مص ) نابینا گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کور کردن. ( آنندراج ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). کور ساختن کسی را. ( از اقرب الموارد ). و منه الحدیث : حبک الشی یعمی و یصم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )؛ یعنی حب تو چیزی را کور و کر می گرداند ترا. ( آنندراج ). و بیت زیر در این معنی است :
و عین الرضا عن کل عیب کلیلة
کما ان عین السخط تبدی المساویا.( از منتهی الارب ).والحدیث ذووجهین. ( منتهی الارب ). || کور یافتن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نابینا یافتن کسی را: اعمی فلاناً؛ وجده اعمی. ( از اقرب الموارد ).
اعماء. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَعمی ̍، بمعنی نابینا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). ج ِ اعمی ̍، بمعنی نابینا. عُمی. عُمیان. عُماة. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به کلمه های مذکور شود. || زمینهای ویران بی عمارت و بی مردم. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). زمینهای مانده بی نشان که اثری از عمارت در آنها نیست. ( اقرب الموارد ). || مردم درازبالا. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). مردم بلندبالا. ( از اقرب الموارد ). مردم مجهول و درازبالا. ( ناظم الاطباء ). || اعماء عامیة؛ مبالغه است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || جهال. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(اِ ) [ ع . ] (مص م . ) کور کردن .

ویکی واژه

کور کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم