کژدل

لغت نامه دهخدا

کژدل. [ ک َ دِ ] ( ص مرکب ) کژخاطر. کنایه از کسی که مزاج او براستقامت نباشد و در موزون و ناموزون فرق نکند. ( آنندراج ). بداندیش. بدنهاد. ( ناظم الاطباء ) :
چون صبا مجموعه گل را به آب ژاله شست
کژ دلم خوان گر نظر بر صفحه دفتر کنم.حافظ.رجوع به کژخاطر شود.

فرهنگ عمید

کج طبیعت، کج دل، کج طبع، کج خاطر، کج سلیقه.

فرهنگ فارسی

( صفت ) کژ خاطر : ( چون صبا مجموع. گل را باب ژاله شست کژ دلم خوان گر نظر بر صفح. دفترکنم ) . ( حافظ )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم