کلاپیسه. [ ک َ س َ / س ِ ] ( اِ مرکب ، ص مرکب ) گردیدن چشم باشد از جای خود چنانکه سیاهی چشم پنهان شود بسبب لذت بسیار و یابجهت ضعف و سستی و یا بواسطه خشم و قهر. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از رشیدی ) ( غیاث ). تغییر کردن چشم از وضع معتاد یعنی سپیدی و سیاهی زیر و بالا شدن ، چه پیسه بمعنی دورنگ است و کلاغ پیسه کلاغ ابلق است که مأخذاین لغت گردیده و حالت کلاپیسه شدن چشم از غلبه خشم است و قهر یا کمال لذت از مقاربت نسوان خاصه در وقت انزال منی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مخفف کلاغ پیسه. - کلاپیسه شدن چشم ؛ گاهی روشن و گاهی تاری دیدن آن ، آلبالو دیدن ، آلبالو چیدن چشم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : گفت چون چشمش کلاپیسه شود فهم کن کان وقت انزالش بود.مولوی.کلاپیسه شد چشم چرخ دژم سفید و سیه هردو شد عین هم.میرزا عبدالقاهر تونی ( از آنندراج ).
فرهنگ معین
(کَ سَ یا س ) (اِمر. ) تغییر حالت چشم در اثر خشم یا لذت بسیار (مثلاً وقت جماع ) و یا به جهت ضعف و سستی .
فرهنگ عمید
۱. حالت پیچیدگی چشم. ۲. تغییر حالت چشم از شدت خشم یا از کثرت خوشی و لذت که سیاهی آن از جای خود بگردد و سفیدی آن بیشتر شود.
فرهنگ فارسی
حالت پیچیدگی چشم، تغییرحالت چشم ازشدت خشم یاازکثرت خوشی ولذت
ویکی واژه
تغییر حالت چشم در اثر خشم یا لذت بسیار (مثلاً وقت جماع) و یا به جهت ضعف و سستی.