کالوشه

لغت نامه دهخدا

کالوشه. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) دیگ طعام پزی را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). قِدر :
بیاورد کالوشه ای برنهاد
وزان رنج مهمان همیکرد یاد
بپخت و بخوردند و می خواستند
یکی مجلس دیگر آراستند.فردوسی.|| آش. ( آنندراج ). آشی هم هست مخصوص دیلمان که از برنج و نخود و چغندر و سرکه پزند و چون پخته شود گشنیز تر و نعناع با هم کوفته و روغن بریان کنند بر بالای آن ریخته بخورند. ( برهان ). || اشکنه که نان را میشکنند و در آن ترید می نمایند و می خورند و معنی کالجوش و ترکجوش مترادفند، چه ترکان نیز گوشت را ناپخته و نیم پخته میخورند. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). || سرکه. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(ش )(اِ. ) ۱ - دیگ ، دیگ غذا. ۲ - نوعی آش .

فرهنگ عمید

۱. دیگ، دیگ خوراک پزی: بیاورد کالوشه ای برنهاد / وزآن رنج مهمان همی کرد یاد (فردوسی: لغت نامه: کالوشه ).
۲. نوعی آش.
۳. =کالجوش

ویکی واژه

دیگ، دیگ غذا.
نوعی آش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال انبیا فال انبیا فال مکعب فال مکعب فال تاروت فال تاروت