ژغند

لغت نامه دهخدا

ژغند. [ ژَ غ َ ] ( اِ ) بانگ تند بود که ددی چون یوز و پلنگ برزند و گویند بانگی سهمگین و بیم زده نیز باشد. ( لغت نامه اسدی ). بانگ یوز. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). بانگ تند بود که ددی بزند بزودی در روی جانوران چون یوز و پلنگ. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). بانگ ددان. هرّا. بانگ مخصوص یوز. ( صحاح الفرس ). آواز بلند و مهیب و سهمناک باشد که سباع و بهایم بوقت گرفتار شدن در دام کنند. ( برهان ) :
کرد روبه یوزواری یک ژغند
خویشتن را زان میان بیرون فکند .رودکی ( سندبادنامه منظوم ).|| آواز گردباد. || سختی. صلابت. مقابل سستی.

فرهنگ معین

(ژَ غَ ) (اِ. ) غرش جانوران درنده هنگام شکار.
( ~. ) (اِ. ) سختی ، محکمی .

فرهنگ عمید

بانگ بلند، آواز مهیب، غرش جانوران درنده: کرد روبه یوزواری یک ژغند / خویشتن را زآن میان بیرون فکند (رودکی: ۵۳۵ ).

فرهنگ فارسی

زغند: بانگ بلند، آوازمهیب، غرش جانوران درنده
( اسم ) سختی مقابل سستی .

ویکی واژه

غرش جانوران درنده هنگام شکار.
سختی، محکمی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال چای فال چای فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت