لغت نامه دهخدا
چنان گریزد دشمن که شیر رایت او
ز هیبت تو نچنبد مگر به شکل شکال.ازرقی ( از انجمن آرا ).حلقه حلقه بر او رقص کنان دست زنان
سوی اوچنبد هر یک که منم بنده تو.مولوی ( از انجمن آرا ).رجوع به چنبک شود. || گریختن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). گریختن و فرار کردن. ( ناظم الاطباء ).