چمچاچ

لغت نامه دهخدا

چمچاچ. [ چ َ ] ( ص ) خمیده. منحنی. کوژپشت. خمیده پشت. قوزی :
گفت ای کدخدای خام طمع
پیرپوچ بغل زن چمچاچ
کاج صمصام را سزد بریال
سوزنی را ترانه بر ره چاچ.سوزنی ( از یادداشت مؤلف ).رجوع به چمچاخ شود.

فرهنگ عمید

۱. خمیده، منحنی.
۲. کوژپشت، خمیده پشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت فال نخود فال نخود