پنداموز

لغت نامه دهخدا

( پندآموز ) پندآموز. [ پ َ ] ( نف مرکب ) آموزنده پند. ناصح. واعظ. اندرزگوی. || موجب عبرت. عبرت افزا. موجب انتباه :
بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را ( ؟ )
لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من.خاقانی.

فرهنگ عمید

( پندآموز ) آموزندۀ پند، اندرزگوی، ناصح.

فرهنگ فارسی

( پند آموز ) ( صفت ) ۱- آموزند. پند اندرزگوی ناصح واعظ . ۲- عبرت افزا موجب عبرت موجب انتباه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم