ورزگر

لغت نامه دهخدا

ورزگر. [ وَ گ َ ] ( ص مرکب ) برزگر. زارع. ( ناظم الاطباء ). کشاورز. ورزکار است که زراعت کننده باشد. ( آنندراج ) :
ز شاهانی ار پیشه ور گوهری
پدر ورزگر داری ار لشکری.اسدی.

فرهنگ معین

(وَ گَ ) (ص فا. ) برزگر.

فرهنگ عمید

= برزگر

فرهنگستان زبان و ادب

{operator} [زیست شناسی] توالی ای در یکی از دو انتهای ورزه که با عمل فرونشانی، رونویسی ورزه را تنظیم می کند

ویکی واژه

برزگر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم