هراسه

لغت نامه دهخدا

( هراسة ) هراسة. [ هََ س َ ]( ع اِ ) یکی از هراس. ( منتهی الارب ). یک درخت هراس.
هراسه. [ هََ س َ / س ِ ] ( اِ ) از هراس + َه که پساوند است. ( از حاشیه برهان چ معین ). آنچه مردم را بدان ترسانند. ( برهان ). || چوبی که در میان زراعت بر پای کنند و صورتها و چیزها بر آن نصب کنند تا جانوران زیانکار به جانب زراعت نیایند و آن را به عربی محذار گویند. ( برهان ).

فرهنگ معین

(هَ س ) (اِ. ) ۱ - هرچیزی که با آن بترسانند. ۲ - مَتَرسک .

فرهنگ عمید

۱. چیزی که کسی را با آن بترسانند.
۲. چیزی که از چوب، پارچه، یا سنگ و گچ به هیکل انسان در کشتزار برپا می کنند که جانوران بترسند و به زراعت آسیب نرسانند، داهل، مترس.

فرهنگ فارسی

۱-(اسم ) آنچه مردم رابدان ترسانند. ۲- چوبی که درمیان زراعت برپاکنند وصورتها وچیزها بر آن نصب نمایند تاجانوران زیانکار بسوی مزرعهنیایند.
یکی از هراس یک درخت هراس

ویکی واژه

هرچیزی که با آن بترسانند.
مَتَرسک.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم