نورسید

لغت نامه دهخدا

نورسید. [ ن َ / نُو رَ ] ( ن مف مرکب ) نورسیده. نوشکفته. تازه دمیده. نورس :
که آن ناشکفته گل نورسید
همی گشت بر باد چون شنبلید.عنصری. || نوجوان. جوان تازه سال. ناپخته و نامجرب. نورسیده :
ز کردار این کودک نورسید
ندانم که از غم چه خواهم کشید.اسدی.در تمام معانی رجوع به نورسیده شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم