نهاله گه. [ ن ِ / ن َ ل َ / ل ِ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) نهاله گاه. رجوع به نهاله و نهاله گاه شود : آن گرد یل نگر که به تیر و سنان گرفت اندر نهاله گه بدل آهوان هژبر.ابوطاهر.از پی خدمت تو تا تو ملک صید کنی به نهاله گه تو راند نخجیر پلنگ.فرخی.به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست خدنگ پیش بزه کردو نیم چرخ به چنگ .فرخی.نهاله گه شیر آهو چریده گذرگاه شاهین کبوتر گرفته.سید حسن غزنوی.
فرهنگ عمید
= نهاله گاه: به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست / فیلک پیش بزه کرده نیم چرخ به چنگ (فرخی: ۲۰۶ ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کمینگاه صیاد. ۲ - شکار گاه (( بکوه برشد و اندر نهاله گه بنشست خدنگ پیش بزه کرده نیم چرخ بچنگ . ) )