لغت نامه دهخدا
نظرآباد. [ ن َ ظَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش طالقان شهرستان تهران. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
نظرآباد. [ ن َ ظَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چهریق بخش شاهپور شهرستان خوی. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود.
نظرآباد. [ ن َ ظَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 13هزارگزی مغرب کرمانشاه در دشت سردسیری واقع است و 327 نفر سکنه دارد. آبش از چاه و سراب نیلوفر تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات دیمی و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
نظرآباد. [ن َ ظَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان ، در 22هزارگزی مغرب صحنه ، در منطقه کوهستانی سردسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و توتون و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
نظرآباد. [ ن َ ظَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. در 42هزارگزی مغرب نورآباد، در منطقه پرتپه ماهور و سردسیری واقع است و 180 نفر سکنه دارد. آبش از رود حمام تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و بافتن سیاه چادر و قالی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
نظرآباد. [ ن َ ظَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. در 14هزارگزی جنوب غربی الشتر، در جلگه سردسیری واقع است و 120 نفر سکنه دارد. آبش از سراب میان دلان تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
نظرآباد. [ ن َ ظَ ]( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش سروستان شهرستان شیراز، در 13هزارگزی جنوب سروستان ، در جلگه معتدل هوائی واقع است و 171 تن سکنه دارد، آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و تنباکو است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
نظرآباد. [ ن َظَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فسارود بخش داراب شهرستان فسا. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.