مچیدن

لغت نامه دهخدا

مچیدن. [ م َ دَ / م ِ دَ ] ( مص ) بمعنی خرامیدن و رفتاری باشد از روی ناز و زیبایی. ( برهان ). خرامیدن بود و آن را چمیدن نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). بمعنی چمیدن است یعنی راه رفتن از روی ناز و خرامیدن. و به کسر اول اصح است. ( انجمن آرا ). رفتن با تبختر و کر و فر و حشمت و خرامیدن. ( ناظم الاطباء ). مقلوب چمیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). || بمعنی دیدن هم آمده است. ( برهان ). دیدن و نگریستن. ( ناظم الاطباء ). کردی ، مچندن ( برهم نهادن چشم. بستن چشم ). ( حاشیه برهان چ معین ).

فرهنگ معین

(مَ دَ ) (مص ل . ) خرامیدن ، از روی ناز راه رفتن .

فرهنگ عمید

۱. چمیدن، خرامیدن، از روی ناز راه رفتن.
۲. دیدن.

ویکی واژه

خرامیدن، از روی ناز راه رفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال حافظ فال حافظ فال چای فال چای فال راز فال راز