لغت نامه دهخدا معبا. [ م ُ ع َب ْ با ] ( ع ص ) تعبیه شده. نصب شده : خاک پاشان که بر آن سنگ سیه بوسه زنندنور در جوهر آن سنگ معبا بینند.خاقانی.معبا. [ م ُ ع َب ْ با ] ( ص ) اسم مفعول منحوت از عبا مثل مُکَلاّاز کلاه. عباپوشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).