مطاردت

لغت نامه دهخدا

مطاردت. [ م ُ رَ دَ ] ( ع مص ) مطارده. بر یکدیگر حمله کردن : چون منتصر را خبر شد، لشکری پیرامن خیم او درآمده بودند. ساعتی به مطاردت و مجادلت ایشان بایستاد پس روی به هزیمت نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 234 ). و رجوع به مطاردة و مطارده شود.
مطاردة. [ م ُ رَ دَ ] ( ع مص ) بر یکدیگر حمله بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). حمله آوردن بر یکدیگر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد )( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده بعد و طِراد شود.

فرهنگ معین

(مُ رِ دَ ) [ ع . مطاردة ] (مص م . ) حمله کردن به یکدیگر.

ویکی واژه

مطاردة
حمله کردن به یکدیگر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال فنجان فال فنجان فال شمع فال شمع فال میلادی فال میلادی