مشتوت

لغت نامه دهخدا

مشتوت. [ م َ ]( ع ص ) پراکنده. || ( اِ ) تارهای جامه قبل از بافتن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || چوب جولاهان که بر آن پارچه وقت بافتن پیچند و نورد نیز گویند و به عربی منوال خوانند. ( فرهنگ رشیدی ) :
به دفه جد و ماسوره و کلاوه چرخ
به آبگیر و به مشتوت و میخکوب و طناب.خاقانی.

فرهنگ معین

(مَ ) (اِ. ) چوب جولاهان که بر آن پارچه را وقت بافتن پیچند، نورد.

فرهنگ عمید

چوبی در دستگاه بافندگی که پارچه بر آن پیچیده می شود، نورد.

ویکی واژه

چوب جولاهان که بر آن پارچه را وقت بافتن پیچند، نورد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم