مدموم

لغت نامه دهخدا

مدموم. [ م َ ] ( ع ص ) مطلی. ( متن اللغة ). رنگ کرده شده به هر رنگی که باشد. ( فرهنگ خطی ). || احمر. ( اقرب الموارد ). سرخ رنگ. ( منتهی الارب ). || سخت فربه پیه ناک از شتر و جز آن. ( منتهی الارب ). بغایت فربهی رسیده ممتلی از گوشت و چربی. ( از متن اللغة ). || بارکرده از شتر و جز آن. ( ناظم الاطباء ). گران بارکرده شده. ( فرهنگ خطی ). شتر که بار سنگین بر آن نهاده باشند. ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم