مبیض

لغت نامه دهخدا

مبیض. [ م ُ ب َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) جامه سفید پوشیده. ( از منتهی الارب ). لباس سپید پوشیده. ( ناظم الاطباء ). جامه سپید پوشنده. ( آنندراج ). || سفیدگرداننده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). سپید کننده و گازر و جلا دهنده و زداینده و زینت دهنده و آراینده. ( ناظم الاطباء ). || پر کننده. || خالی کننده. تهی نماینده. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
مبیض. [ م ُ ب َی ْ ی َ ] ( ع ص ) سپید گردیده. ( از منتهی الارب ).
مبیض. [ م ُ ی َض ض ] ( ع ص ) سخت سپید شده. ( از منتهی الارب ). سپید. ( ناظم الاطباء ).
مبیض. [ م َ ] ( ع اِ ) جایی که در آن مرغ تخم میگذارد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ بَ یِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - جامة سفید پوشنده . ۲ - سفید گرداننده (جامه و غیره ).

فرهنگ عمید

جلادهنده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جام. سفید پوشنده . ۲ - سفید گرداننده ( جامه وغیره ) .
جایی که مرغ تخم گذارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ای چینگ فال ای چینگ فال نخود فال نخود فال راز فال راز