لک و لک کردن

لغت نامه دهخدا

لک و لک کردن. [ ل ِک ْ ک ُ ل ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) با رنج و بی پولی و بی اسبابی گذرانیدن. با مایه کم یا اسبابی نارسا کاری ورزیدن یا عمر گذاشتن. با مبلغی ناچیز امرار معاش کردن : باهمین مواجب کم لک و لکی می کنم تا ببینم چه میشود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- کاری را آهسته و بتانی انجام دادن . ۲- با رنج و تهیدستی عمر گذرانیدن : با همین مواجب کم لک و لکی میکنم تاببینم چه میشود .

ویکی واژه

(عا.)
کاری را آهسته و به تأنی انجام دادن.
با رنج و تهیدستی عمر گذرانیدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال چای فال چای فال ورق فال ورق فال سنجش فال سنجش