لفف

لغت نامه دهخدا

لفف. [ ل َ ف َ ] ( ع اِمص ) پیچیدگی رگ در بازوی کارکننده ، چنانکه از کار معطل سازد. || گرانی زبان چندانکه در سخن بازماند. ( منتهی الارب ). اَلَف ، نعت است از آن. || من العیوب الخلقیة فی الفرس و هو استدارة فیه ( فی العنق ) مع قصر. ( صبح الاعشی ج 2 ص 25 ). || اختلاط انواع مردم : و کان بنومزنی لففاً من لفائف العرب. ( دزی ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
لف به معنی پیچیدن و جمع کردن است «لَفَّهُ لَفّاً: ضَمَّهُ وَ جَمَعَهُ» لفیف پیچیده به هم و جمع شده در روی هم . ظاهراً مراد از لفیف جمع شده است یعنی چون وعده آخرت آید شما را مختلط و مجتمع آوریم بدان با خوبان، ستمگران با ستم کشان با هم آیند تا میانشان به حق داوری شود. . تا با آن دانه و روئیدنی و باغات انبوه و در هم فرو رفته برویانیم. . ساق میت به ساقش پیچیده شد آنروز، روز سوق شدن به سوی پروردگار است چون روح به حلقوم رسید ساق‏ها در آن حال مرده و به هم چسبیده است رجوع شود به «ساق» تا معنی آیه روشن شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال چوب فال چوب فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال زندگی فال زندگی