فروجستن

لغت نامه دهخدا

فروجستن. [ ف ُ ج َ ت َ ] ( مص مرکب ) بزیر جستن. مقابل برجستن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : از اسب فروجست و زمین بوسه داد. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ عمید

۱. جستن، جهیدن.
۲. به پایین جستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ای چینگ فال ای چینگ فال آرزو فال آرزو فال ماهجونگ فال ماهجونگ