غژغژان. [ غ َ غ َ ] ( نف ، ق ) خزان. خزنده.( ناظم الاطباء ). در حال سریدن با نشیمن : غژغژان آمد به سوی طفل طفل وارهید از اوفتادن سوی سفل.مولوی.پس ز گنج آخر آمد غژغژان روی بر پایش نهاد آن پهلوان.مولوی.
فرهنگ معین
(غَ غَ ) (ق . ) خزنده ، در حال خزیدن .
فرهنگ عمید
= غژیدن: غژغژان آمد به سوی طفل طفل / وارهید او از فتادن سوی سفل (مولوی: ۶۲۵ ).