غراچه

لغت نامه دهخدا

غراچه. [ غ َ چ َ / چ ِ ] ( ص ) حیز و مخنث و نامرد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غر. غرچه. ( برهان قاطع ). در ترکی آذری قره چی گویند. || مردم دیوث و زن بحریف بر. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غلتبان. غر. غرچه. ( برهان قاطع ). قره چی در ترکی آذری. || مردم به چشم خودبین. || احمق و ابله و نادان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غرچه. ( برهان قاطع ). رجوع به غر و غرچه شود.
غراچه. [ غ َ چ َ ] ( اِخ ) نام ولایتی. ولایت غرجستان.غرچه. ( برهان قاطع ). رجوع به غرچه و غرجستان شود.

فرهنگ معین

(غَ چِ ) (ص . ) نک غرچه .

فرهنگ عمید

= غرچه۱

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - نامرد زن بحریف بر دیوث ۲ - احمق ابله نادان .
نام ولایتی ولایت غرجستان غرچه

ویکی واژه

نک غرچه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال میلادی فال میلادی فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت