غابط

لغت نامه دهخدا

غابط. [ ب ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از غبطة. آرزومند به حال کسی بی زوال آن از وی. رشک برنده. ( منتهی الارب ). ج ، غُبُط. ( منتهی الارب ). و در اقرب الموارد آرد: الغابط؛ الحاسد و الذی یتمنی نعمة علی ان لا تتحول عن صاحبها فان تمنی عین ماله و نعمته فهو الحسد. ج ، غُبَّط. || خوشحال. نیکوحال. ( المنجد ). || آزماینده گوسفند که فربه است یا نه : کغابط الکلب یبغی الطرق فی الذنب. ( تاج العروس ).

فرهنگ عمید

غبطه برنده، رشک برنده، آرزومند به حال کسی بی آنکه زوال نعمت او را بخواهد.

فرهنگ فارسی

نعت فاعلی از غبطه . آرزومند بحال کسی بی زوال آن از روی یا نیکو حال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب