عزا گرفتن

لغت نامه دهخدا

عزا گرفتن. [ ع َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) زاری و شیون کردن و به حالت ماتم زدگان درآمدن و برای سوک و مصیبت لباس سیاه در بر کردن. ( ناظم الاطباء ). مجلس ماتم گرفتن در مرگ عزیزی. ( فرهنگ عوام ). اقامه سوکواری بسبب مرگ کسی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
گر ماه و آفتاب بمیرد عزا مگیر
گر تیر و زهره کشته شود نوحه خوان مخواه.عرفی ( از آنندراج ).سازد بخیل دشمن خود کائنات را
تا کس به مرگ او نتواند عزا گرفت.میر یحیی شیرازی ( از آنندراج ).نی همدمی که پرسد در محنتم خبر
نی دوستی که گیرددر مردنم عزا.سنجر کاشی ( از آنندراج ).- امثال :
نمرده عزا نگیرد ، نظیر: پیش از مرگ واویلا. ( امثال و حکم دهخدا ).
|| در تداول امروز فارسی زبانان ، برای رفع مشکلی دستخوش حیرت شدن : عزا گرفته ام ( یعنی متحیرم ) که این همه قرض خود را از کجا بدهم. عزا گرفته ام که این مشکل خود را چگونه حل کنم. ( از فرهنگ عوام ). حالت ماتمزده بخود گرفتن از واقعه ناگواری یا وامی یا از دست دادن چیزی یا از بیم به دست نیاوردن چیزی.

فرهنگ معین

(عَ . گِ رِ تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - برگزاری مراسم سوگواری . ۲ - (عا. ) به شدت غمگین بودن ، غصه دار بودن .

فرهنگ فارسی

۱ - اقامه سوگواری به سبب مرگ کسی . ۲ - اوقات تلخ بودن عصبانی بودن .
زاری و شیون کردن و به حالت ماتم زدگان در آمدن و برای سوک و مصیبت لباس سیاه در بر کردن مجلس ماتم گرفتن در مرگ عزیزی

ویکی واژه

(عا.)
برگزاری مراسم سوگوا
به شدت غمگین بودن، غصه دار بودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم