عرد

لغت نامه دهخدا

عرد.[ ع َ ] ( ع ص ) سخت. ( منتهی الارب ). صلب. ( اقرب الموارد ). || ایستاده. ( منتهی الارب ). راست ایستاده. ( از اقرب الموارد ). برپا شونده. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) خر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). حمار. ( البیان والتبیین ). || شرم مرد ایستاده. ( از منتهی الارب ). اندام مرد. انگیز نعوظ کرده. ذکر. ( مهذب الاسماء ). || بن و بیخ گردن. ( منتهی الارب ). جای پیوند گردن. ( از اقرب الموارد ).
عرد. [ ع َ رَ ] ( ع مص ) گریختن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نیرو گرفتن جسم پس از بیماری. ( از اقرب الموارد ).
عرد. [ ع َ رِ ] ( ع ص ) سخت عُرُدّ.
عرد. [ ع ُ رُ دد ] ( ع ص ) سخت. عَرِد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَرد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

سخت عرد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یک بار آمیزش کردن عرد می گویند.
عرد در لغت به معنای شی ء سفت و سخت است؛ از این رو، به آلت تناسلی مرد در حالت نعوظ ، عرد گفته اند. این عنوان در روایات و به تبع در فقه به کار رفته و مراد از آن همان است که در شناسه آمده است. از آن به مناسبت در باب نکاح نام برده اند.
← شرط عرد یا عردتین در ازدواج موقت
۱. ↑ لسان العرب، ابن منظور، ج۳، ص۲۸۷. واژه «عرد»
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۳۶۵، برگرفته از مقاله«عرد».
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال فرشتگان فال فرشتگان فال قهوه فال قهوه استخاره کن استخاره کن