شیربان

لغت نامه دهخدا

شیربان. ( ص مرکب ) نگهبان شیر. ( ناظم الاطباء ). شیروان. آنکه نگاهبان شیر است. ( یادداشت مؤلف ) :
همی شد دوان شیربان چون نوند
به یک دست زنجیر و دیگر کمند.فردوسی.گاو چشم دلیر شوخ گشاد
چشم بر شیربان شیرآغال.ازرقی ( از انجمن آرا ).- شیربان باشی ؛ منصبی به زمان ناصرالدین شاه ، و دارنده آن نگاهبان چند شیر بود. ( یادداشت مؤلف ).
|| ( اِ مرکب ) در لغت ترکی به معنی گل سوسن گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فهرست مخزن الادویه ).

فرهنگ عمید

نگهبان شیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع فال فرشتگان فال فرشتگان فال احساس فال احساس