لغت نامه دهخدا
نقره ما اگرچه شهررواست
پیش نقاد رای او شد رد.شرف شفروه ای ( از انجمن آرا ).تاسکه به نام شمس از لعل زدند
آهن ز طلا شهررواتر گشته ست.ظهوری ( از آنندراج ).رجوع به شهروا شود.
شهرروا. [ ش َهَ رْ رَ ] ( اِخ ) شهرکی است [ به ناحیت کرمان ] بر کرانه دریا و اندر وی صیادانند. ( حدود العالم ).