شنگیدن

لغت نامه دهخدا

شنگیدن. [ ش َ دَ ] ( مص ) جنبیدن سر و گوش. خواستار شوخی و بازی و تفریح و عیش و نشاط بودن. داشتن هوسهایی که معمولاً جوانان و نوجوانان از دختران و پسران نوبلوغ از آنها برخوردارند. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ).
- شنگیدن دل برای چیزی یا کسی ؛ خواهان آن بودن. در تداول عامه ، دل من ، دل او برای فلان میان عشق و هوس به نوبت می زند. ( یادداشت مؤلف ): کیه کیه در میزنه من دلم می شنگه. درُ با لنگر میزنه من دلم می شنگه. ( از تصنیف شیدا ) ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(شَ دَ ) (مص ل . ) (عا. ) ۱ - سرو گوش جنبیدن . ۲ - میل به عمل خلاف داشتن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) یا شنگیدن دل کسی . غنج زدن دل وی خواستار بودن وی کسی یا چیزی را .

ویکی واژه

(عا.)
سرو گوش جنبیدن.
میل به عمل خلاف داشتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شمع فال شمع فال فنجان فال فنجان