شادخه

لغت نامه دهخدا

( شادخة ) شادخة. [ دِ خ َ ] ( ع اِ، ص ) تأنیث شادخ. ( اقرب الموارد ). سپیدی فراخ روی. ( منتهی الارب ). سپیدی که بر روی آشکار گردد از پیشانی تا بینی. ( اقرب الموارد ). || راجز درباره مردی که پدر خود را کشته بود گفته است : «قد رکب الشادخة المحجلة» یعنی مرتکب عمل زشت و ناپسند آشکاری شد. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . شادخة ] (ص . ) سفیدی پیشانی اسب ، که تا بینی آن رسیده با شد.

فرهنگ عمید

۱. لکۀ سفید در چهره، برص.
۲. لکۀ ننگ.

ویکی واژه

شادخة
سفیدی پیشانی اسب، که تا بینی آن رسیده با شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم