سنبات

لغت نامه دهخدا

سنبات. [ سُم ْ / سَم ْ ] ( اِ ) نمودنی باشد، یعنی چیزی که بنظر درآید و نمودی داشته باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). نمایش و هر چیزی که نمودی داشته باشد و بنظر درآید. || افسون. جادو. شعبده.( ناظم الاطباء ). ظاهراً ساخته فرقه آذرکیوان است.
سنبات. [ سُم ْ / سَم ْ ] ( ع اِمص ) بدخلقی مع زودرنجی و زودخشمی. ( منتهی الارب ). بدخلقی و زودرنجی و زودخشمی. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) سَنبات. کون. ( منتهی الارب ).
سنبات. [ سِم ْ ]( ع ص ) مرد بسیار شر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. نمود و هیکل.
۲. هر چیزی که ظاهر فریبنده داشته باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال نخود فال نخود فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال شمع فال شمع