سر تابیدن

لغت نامه دهخدا

سر تابیدن. [ س َ دَ ] ( مص مرکب ) نافرمانی کردن :
برهمنان را چندانکه دید سر ببرید
بریده به سر آن کز هدی بتابد سر.فرخی.گر نتابی سر ز دانش از تو تابد آفتاب
وز سعادت ای پسر بر آسمان سایدت سر.ناصرخسرو.جوانا سر متاب از پند پیران
که پند پیر از بخت جوان به.حافظ.

فرهنگ معین

( ~ . دَ ) (مص ل . ) نافرمانی کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) نافرمانی کردن سرکشی کردن عصیان ورزیدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم