ساختکاری

لغت نامه دهخدا

ساختکاری. ( حامص مرکب ) آماده کردن. بسغدن. بسیجیدن. آراستن. تجهیز سپاه بقعاء ذی القصة، موضعی است که ابوبکر برای ساختکاری لشکر اسلام در آنجا رفت. ( منتهی الارب ). ساخته کاری.

فرهنگ معین

(حامص . ) آمادگی ، آراستن .

فرهنگ عمید

ساخته و پرداخته کردن، عمل ساختن و آماده کردن چیزی.

ویکی واژه

آمادگی، آراستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب استخاره کن استخاره کن فال درخت فال درخت فال کارت فال کارت