زیرچاق

لغت نامه دهخدا

زیرچاق. ( ص مرکب ) کمان کم زور را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). مقابل بالاچاق. ( آنندراج ). || کنایه از کسی است که هر طور او را خواهند و هرچه به او بگویند یا بفرمایند فرمانبردار باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از ناظم الاطباء ). فرمان بردار. ( انجمن آرا ). کنایه از مردم مطیع و محکوم. ( آنندراج ). محکوم و مغلوب و نرم و فرمانبردار. ( از غیاث ) :
در پای خط چرا نشود زلف او خراب
افتاده زیرچاق بود ایستاده را.ملاطغرا ( از آنندراج ).تو عاجز و آرزو زبردست
حسرت نشده ست زیرچاقت.ظهوری ( از آنندراج ).- زیرچاق بودن ؛ در کاری مهارت داشتن و برای آن کار آماده بودن. کاری را به روانی و آسانی انجام دادن. ( از فرهنگ عامیانه جمال زاده ) :
فوت و فن کارها را خوب هستم زیرچاق
هرچه باشد باز سوری لوطی عهد قدیم.حکیم سوری ( از فرهنگ عامیانه ایضاً ).رجوع به ترکیب بعد شود.
- زیرچاق شدن ؛ خوب آموختن کاری و مسلط شدن بر آن کار. ( ناظم الاطباء ). استاد و ماهر شدن در کاری ، از بس ورزیدن. مجرب گشتن.آزموده گردیدن. نیک آموختن. حاذق و ماهر گردیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زیرچاق کردن ؛ خود را برای کاری مستعد و آماده کردن. تمرین کردن و در کاری ماهر شدن. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ).
- زیرچاقی کردن ؛ سخنان درشت به بزرگتر از خود گفتن. با بزرگتر و محترم تر از خودی گستاخ و بی ادب گفتن و ستهیدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - کمان کم زور. ۲ - کنایه از: کسی که هر چه بدو فرمان دهند انجام دهد.

فرهنگ عمید

۱. کمان کم زور.
۲. کسی که هرچه فرمان دهند اطاعت کند، فرمانبر، مطیع و افتاده.

فرهنگ فارسی

۱ - کمان کم زور . ۲ - کسی که هر چه بدو فرمان دهند انجام دهد .

ویکی واژه

کمان کم زور.
کنایه از: کسی که هر چه بدو فرمان دهند انجام دهد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال لنورماند فال لنورماند فال چای فال چای فال راز فال راز