دوستی ورزیدن

لغت نامه دهخدا

دوستی ورزیدن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) دوستی کردن. دوستی نمودن. محبت ورزیدن. مهربانی کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
مهربانی و دوستی ورزد
تا ترا مکنتی و دسترسی است.سعدی.رجوع به دوستی کردن شود.

فرهنگ فارسی

دوستی کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب استخاره کن استخاره کن فال سنجش فال سنجش فال درخت فال درخت