خیارزار

لغت نامه دهخدا

خیارزار. ( اِ مرکب ) مزرع خیار. ( آنندراج ). زمینی که بادرنگ در آن کشته اند. مقثا. پالیز. فالیز. ( یادداشت مؤلف ). فالیز خیار. ( ناظم الاطباء ) :
او را چنان کجا سر خر در خیارزار.سوزنی.به هر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و دیگر خضریات. ( تاریخ قم ص 112 ).
خیارزار. [ خ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر، واقع در 36 هزارگزی شمال باختری برازجان و کنار راه فرعی برازجان به گناوه با 260 تن سکنه. آب آن از چاه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

دانشنامه عمومی

خیارزار، روستایی است از توابع بخش شبانکاره در شهرستان دشتستان استان بوشهر ایران.
این روستا در دهستان شبانکاره قرار داشته و براساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۳۷۵نفر ( ۷۸خانوار ) می باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم