خلاوه. [ خ َ / خ ِ وَ / وِ ] ( ص ) سرگشته. حیران. سراسیمه. دنگ. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ جهانگیری ) : حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ چو سگ صداع کند تن مزن برآ در سنگ بخویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ.مولوی.
فرهنگ عمید
سرگشته، حیران، سراسیمه: به خویش آی و چنین خویش را خلاوه مکن / که اینت گوید گول است و آنت گوید دنگ (مولوی۳: ۱۴۸۳ ).