حسبله

لغت نامه دهخدا

( حسبلة ) حسبلة. [ ح َ ب َ ل َ ] ( ع مص جعلی ) حکایت قول حسبی اﷲ. حسبی اﷲ یا حسبی اﷲ و نعم الوکیل گفتن. مانند بسمله و حمدله و حوقله.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] حسبی الله ترکیب نحتی از عبارت حسبی الله است.
حسبی به معنای مرا خدای کافی است. مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیه: «فان تولوا فقل حسبی اﷲ لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم». (قرآن 129/9) و آیه «قل حسبی اﷲ و علیه یتوکل المتوکلون».(قرآن 38/39) و حسبی اﷲ و نعم الوکیل، بسنده است مرا خدای و بس نیکوکار دارد که اوست، یا بس نیکوکار گذار که اوست، یا بس نیکو کاردانی است او.
                      
و عمل گفتن این جمله را «حسبلة» گویند چنانکه بسمله و حوقله از کنار هم نهادن پاره ای حروف یک عبارت ساخته شده اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد