حذذ

لغت نامه دهخدا

حذذ. [ ح َ ذَ ] ( ع اِمص ) کوتاهی دُم و سبکی آن. ( منتهی الارب ). کوتاهی و سبکی دُم شتر و جز آن. سبکی دست. || حذذ قلب ؛ سبکی دل و ذکاء و سرعت ادراک. || ( اصطلاح عروض ) نوعی از تصرفات عروض ، و آن افکندن وتد مجموع باشد از آخر رکن بحر کامل ، پس در متفاعلن «متفا» ماند و آن را منقول سازند به فعلن بتحریک عین. ( منتهی الارب ). در اشعار فارسی ، حذف وتد مستفعلن است ، «مستف » بماند، «فعلن » بجای آن بنهند و «فعلن »چون از مستفعلن خیزد آنرا اَحَذّ خوانند. ( از المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 41 ). و رجوع به حَذّ شود.

فرهنگ عمید

در عروض، آوردن زحاف اَحَذ.

فرهنگ فارسی

کوتاهی دم وسبکی آن سبکی دست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال احساس فال احساس فال انبیا فال انبیا فال ماهجونگ فال ماهجونگ