حذافیر

لغت نامه دهخدا

حذافیر. [ ح َ ] ( ع اِ ) ج ِ حُذفور و حِذفار. مردمان آماده جنگ. ( منتهی الارب ). || سرها. کناره های چیزی. کنارهای چیزی. نواحی. جمله. تمامی. گرفتن بحذافیر چیزی را؛ بالتمام یا به جوانب یا به اعالی آن.
- بحذافیره ، بحذافیرها ؛ بجمله. بالتمام. بأسره. بجوانب. ( منتهی الارب ). بتمامی : و در خبر آمده است : من اصبح آمناً فی سربه معافی فی بدنه و عنده قوة یومه فکأنما حاز الدنیا بحذافیرها. ( تاریخ بیهقی ص 357 ). پادشاه باید که کریم بود، چنانکه دنیا بحذافیرها در چشم او نیفتد. ( حدائق الانوار امام فخر رازی ).

فرهنگ عمید

۱. کناره های چیزی.
۲. تمام، همه، سراسر.

فرهنگ فارسی

سرها کنارههای چیزی نواحی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ فال فرشتگان فال فرشتگان