جرنگی

لغت نامه دهخدا

جرنگی. [ ج ِ رِ / ج َ رِ ] ( ق / اِ صوت ) مرکب از جرنگ و یاء در تداول عامه گویند بتری از دستم افتاد و جرنگی شکست. و این ممکن است قید شکستن باشد یعنی با صدای جرنگ ، و نیز ممکن است حکایت از صدای آن به وقت شکستن باشد. نظیر این ترکیب فراوان است مانند آنورقی ، ترقی ، شرقی ، جلدی ، مانندی. و رجوع به جرنگ و درنگ شود. ( یادداشت مؤلف ).
جرنگی. [ ج ِ رِ ] ( ص نسبی ) در تداول عوام ، نقد، عین ، درمی بانگ کننده ، چون بیندازند. ( یادداشت مؤلف ): پول جرنگی ؛ پول نقد،بی حواله ، پولی که فی المجلس بدست شخص داده شود: هزارتومان یا صد تومان جرنگی ؛ یعنی هزار یا صد تومان پول نقد. چنانکه صد تومان پول جرنگی شمردم میان دستش ، هزارتومان پول جرنگی به او دادم. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(جِ رِ ) (ق . ) جیرنگی ، نقد، پول نقد.

فرهنگ فارسی

در تداول عامه نقد عین درمی بانگ کننده چون بیندازند .

ویکی واژه

جیرنگی، نقد، پول نقد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال لنورماند فال لنورماند فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تک نیت فال تک نیت