ترغده

لغت نامه دهخدا

ترغده. [ ت َ رَ / ت َ غ َ دَ / دِ ] ( ص ) گرفته شده و ترنجیده. ( برهان ). کوفته شده و ترنجیده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || هر عضوی و بندی و مفصلی که بسبب دردمندی و آزار آن حرکت نتوان کرد، گویند «ترغده شده است ». ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از شرفنامه منیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
ز بس کوب از زمانه یافت دشمنْت
همه اعضای او گشته ترغده.منجیک ( از فرهنگ جهانگیری ).|| افاده معنی ترکیده میکند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(تَ رَ دِ ) (اِ. ) به هم کشیده ، دردناک شدن عضوی از بدن .

فرهنگ عمید

۱. ترنجیده، به هم کشیده.
۲. دردمند.
۳. عضوی از بدن که رنجور و دردناک باشد.
۴. ترکیده: ز بس کوب از زمانه یافت دشمنت / همه اعضای او گشته ترغده (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۴۸ ).

ویکی واژه

به هم کشیده، دردناک شدن عضوی از بدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت