ترغده. [ ت َ رَ / ت َ غ َ دَ / دِ ] ( ص ) گرفته شده و ترنجیده. ( برهان ). کوفته شده و ترنجیده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || هر عضوی و بندی و مفصلی که بسبب دردمندی و آزار آن حرکت نتوان کرد، گویند «ترغده شده است ». ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از شرفنامه منیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) : ز بس کوب از زمانه یافت دشمنْت همه اعضای او گشته ترغده.منجیک ( از فرهنگ جهانگیری ).|| افاده معنی ترکیده میکند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
فرهنگ معین
(تَ رَ دِ ) (اِ. ) به هم کشیده ، دردناک شدن عضوی از بدن .
فرهنگ عمید
۱. ترنجیده، به هم کشیده. ۲. دردمند. ۳. عضوی از بدن که رنجور و دردناک باشد. ۴. ترکیده: ز بس کوب از زمانه یافت دشمنت / همه اعضای او گشته ترغده (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۴۸ ).