لغت نامه دهخدا
بقط. [ ] ( ع مص ) چسباندن. متصل کردن با چسب. ( دزی ج 1 ص 103 ).
بقط. [ ب َ ] ( ع مص ) گرد آوردن کالایی را و ضبط نمودن آنرا. ( ناظم الاطباء ). فراهم آوردن متاع و یکجا کردن آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || تفرقه متاع ، از اضداد است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پراکنده و متفرق نمودن چیزی را. ( ناظم الاطباء ). || دادن به آن مرد، بستانی را برثلث و یا ربع. ( ناظم الاطباء ). بستان دادن بکسی بر سوم یا چهارم حصه حاصل آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
بقط. [ ب ِ ق َ ] ( ع اِ ) ثمری که در وقت بریدن از خطای داس بیفتد. || پاره چیزی. || ( اسم جمع ) گروه مردم و جماعت متفرق. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).