برپیچیدن

لغت نامه دهخدا

برپیچیدن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) پیچیدن بسوی بالا.( یادداشت بخط مؤلف ). پیچیدن. بپیچیدن :
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برپیچد
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد.سعدی.رجوع به پیچیدن شود. || التفاف. ( ترجمان علامه جرجانی ، ترتیب عادل ).

فرهنگ عمید

درهم پیچیدن، به هم درافتادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم