بارحم

لغت نامه دهخدا

بارحم. [ رَ ] ( ص مرکب ) رحیم دل. رحمان. راحم. غافر. غفور. غفار. ( کازیمیرسکی ). رجوع به «با» شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) رحیم رحم کننده دلسوز .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم