اولجامیشی

لغت نامه دهخدا

اولجامیشی. [ اُ ] ( ترکی ، اِ ) اولجامشی.
- اولجامیشی کردن ؛ تعظیم و کرنش کردن : در آن منزل امیر ارغون با عموم اکابر و اعیان و صدور خراسان برسید و اولجامیشی کردند. ( رشیدی ).

فرهنگ عمید

۱. کرنش، تعظیم.
۲. [مجاز] اطاعت، فرمانبرداری.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت فال اوراکل فال اوراکل فال زندگی فال زندگی