انگاردن

لغت نامه دهخدا

انگاردن. [ اَ / اِ دَ ] ( مص ) پنداشتن. تصور کردن. گمان بردن. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). انگاشتن. انگاریدن. فرض کردن. گرفتن :
همه شاه بگذارد از تو همی
بدی نیکی انگارد از تو همی.فردوسی.و رجوع به انگار و انگاره و انگاشتن شود.

فرهنگ معین

(اِ دَ ) (مص م . ) پنداشتن ، تصور کردن .

فرهنگ عمید

= انگاشتن

ویکی واژه

پنداشتن، تصور کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت