انتماء

لغت نامه دهخدا

انتماء. [ اِ ت ِ] ( ع مص ) نسبت کردن بکسی ، یقال انتمی الیه. ( منتهی الارب ). نسبت دادن بکسی. ( ناظم الاطباء ). بازبستن. ( فرهنگ فارسی معین ). نسبت کردن بکسی. ( مصادر زوزنی ). || منسوب شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). بکسی نسبت یافتن. ( آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). انتساب و اعتزاء. ( از اقرب الموارد ). || پریدن باز از جایی بجایی. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || افزون شدن و بالیدگی ، و بعضی مردم که بمعنی پر و مملو گویند غلط است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) خود را به کسی نسبت دادن . ۲ - (اِمص . ) منسوب شدن .

ویکی واژه

خود را به کسی نسبت دادن.
منسوب شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال عشقی فال عشقی فال حافظ فال حافظ فال مکعب فال مکعب